ماجرای کله طاها....

سلام پسریه مامان امروز میخوام از کاری که با خودت کردی برات بگم و بخندم 

چند شب قبل از تولدت شما هوس کردی که روی چشمات رو ببندی و از اونجایی که همینجوری هم با چشم باز میخوری به در و دیوار ایندفعه رفتی تو تیزیه لبه اپن آشپز خونه و بووووووووومممممم 

من اولش واسه اینکه گریه نکنی زدم زیر خنده اما شما داشتی اشک میریختی که یهو دیدم از زیر دستت که گذاشته بودی روی پیشونت خون سرازیر شد و من و میگی همونجا روی مبل یخ زدم از ترس آخه فکر کردم سرت شکسته و حالا ساعتم 12 نصفه شبه و باید یریم بیمارستان و بخیه و بلههههههههههههه اینا فکرایی بود که تو اون لحظه از سر من گذشت  اما از اونجایی که کلا من ادم زود حول شویی هستم بابات در مقابل بسیار خونسرد عمل میکنه و سریع گفت که حتما پوستش پاره شده و منم مثل برق پریدم و دستمال کاغذی هارو آوردم و تند تند گذاشتم جای زخمت بعد هم با بتادین شستم و روش دوتا چسپ زخم به صورت به علاوه گذاشتم . 

حالا اینم یه عکس از صحنه باز سازی شده تصادف شما با اپن 

ش 

وحالا زخمی که در اثر این صانحه پیش اومده 

واینجوری شد که شما تو روز تولدت کلت زخمی بود خخخ


تاریخ : 26 دی 1392 - 19:53 | توسط : مامان طاها | بازدید : 2672 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام